کد خبر: ۹۱۵۰
۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۲

دوباره پشت نیمکت‌ها در مدرسه خاقانی

رضا عطاریان می‌گوید: همیشه دوست داشتم از حال‌واحوال و سرنوشت دانش‌آموزانم باخبر شوم. دیدن دانش‌آموزان قدیمی که حالا بزرگ شده و مو سفید کرده‌اند، برایم عجیب و باورنکردنی است.

دانش‌آموزان و معلم‌های قدیمی دبستان خاقانی (دانشوران فعلی) دهمین گردهمایی خود را برگزار کردند. سال۱۳۹۴ بود که برای اولین‌بار از این سو و آن سوی شهر و حتی شهر‌های دیگر به شهرک شهیدرجایی برگشتند تا دوباره پشت نیمکت‌های مدرسه بنشینند و یاد روز‌های شیرین تحصیل را زنده کنند.

دلیل اصلی البته قدردانی از معلمان همان دوره است که آنها را مجاب می‌کند هر سال پای این قرار باشند.


بهترین لحظات زندگی

جواد کریمی، نقطه اتصال سیصد‌معلم و دانش‌آموز دبستان خاقانی در دهه‌۶۰ است. او بود که دفتر تلفن قدیمی‌اش را پیدا کرد و یکی‌یکی با هم‌کلاسی‌های گذشته تماس گرفت و یک گردهمایی سالانه و متفاوت را شکل داد.

جواد انگیزه‌اش را از برگزاری چنین مراسمی، بازسازی روز‌های شیرین دبستان عنوان می‌کند و می‌گوید: از پانزده‌روز قبل دورهمی، وضعیت آب‌و‌هوا را بررسی می‌کنیم، حیاط مدرسه را آب و جارو می‌کشیم و نیمکت‌های قدیمی را در حیاط می‌چینیم. می‌دانم که همه برای حضور در دبستان قدیمی خود اشتیاق دارند و وقتی لبخند دبیر‌ها و هم‌کلاسی‌هایم را می‌بینم، می‌دانم که کار درستی کرده‌ام.

او تماشای خوشحالی معلمان و هم‌شاگردی‌هایش را از بهترین لحظات زندگی خود توصیف می‌کند و تلاش می‌کند که این پیوند در دیگر روز‌های سال نیز برقرار باشد. این است که دانش‌آموزان و معلمان حالا یک گروه مجازی دارند و دیدارهایشان تنها به گردهمایی سالانه ختم نمی‌شود.

آنها صبح روز‌های تعطیل برنامه پیاده‌روی جمعی دارند، بین خانواده برخی دانش‌آموزان وصلت ازدواج صورت گرفته‌است و در مراسم شادی و عزا یکدیگر را دعوت می‌کنند. 

 

دوباره پشت نیمکت‌ها در مدرسه خاقانی



رضا عطاریان؛ متولد ۱۳۳۸/مدیر سابق دبستان خاقانی

دیدن دانش‌آموزان موسفید‌کرده

بیست‌و‌دو سال بیشتر نداشتم که مدیر دبستان خاقانی شدم. هشت‌سال مدیر بودم و گاهی هم ادبیات فارسی را برای بچه‌ها تدریس می‌کردم. بچه‌ها نحوه تدریسم را دوست داشتند و خیلی‌هایشان سر همان کلاس، به ادبیات فارسی علاقه‌مند شدند. سال‌ها گذشت و بچه‌ها از آن مدرسه رفتند، اما همیشه گوشه ذهن من ماندند.

همیشه دوست داشتم از حال‌واحوال و سرنوشت آنها باخبر شوم. پنج‌سال پیش که یکی از دانش‌آموزان قدیمی با من تماس گرفت و من را به این گردهمایی دعوت کرد، با کمال میل قبول کردم. دیدن دانش‌آموزان قدیمی که حالا بزرگ شده و مو سفید کرده‌اند، برایم عجیب و باورنکردنی است.

وقتی می‌بینم هر‌کدام خانواده تشکیل داده و به جایی رسیده‌اند، برای من بزرگ‌ترین لذت است. می‌بینم که هنوز من را از یاد نبرده‌اند و از نحوه تدریسم تعریف می‌کنند. از اینکه من را به خوش‌اخلاقی و چهره بشاشم می‌شناسند، کیف می‌کنم.

دوباره پشت نیمکت‌ها در مدرسه خاقانی


محمدرضا سیدی؛ متولد ۱۳۵۱/ دانش‌آموز سابق مدرسه خاقانی

قدردان زحمات معلم‌ها

از پانزده‌سالگی پا به مدرسه خاقانی گذاشتم. من کشتی چوخه می‌گرفتم و با آمدن به این مدرسه، آن را جدی‌تر از قبل دنبال کردم. دلیلش هم دبیرانی بودند که من را تشویق می‌کردند. یکی از خاطرات خوب من از مدرسه خاقانی در کلاس ورزش رقم خورده است.

در حیاط مدرسه فوتبال بازی می‌کردیم و من دروازه‌بان تیم بودم. یک بار توپ را با دست‌هایم جوری پرتاب کردم که چندین‌متر آن‌طرف‌تر از مدرسه، داخل حیاط یکی از همسایه‌ها افتاد. دبیر ورزش همان‌جا به من گفت که قدرت عجیبی در دست‌هایم دارم و می‌توانم در رشته کشتی موفق شوم.

انگیزه‌ای که آن دبیر و دبیر‌های دیگر این مدرسه به من دادند، باعث شد که بعد‌ها مدال استانی و کشوری این رشته را کسب کنم و مربی کشتی هم بشوم. به همین دلیل من هر‌سال در این گردهمایی شرکت می‌کنم تا قدردان زحمات معلم‌های قدیمی خود باشم.

* این گزارش دوشنبه ۲۴ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۸ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44